سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زمستان 1385 - دوستی 2007
قالب های وبلاگ آمادهدایرکتوری وبلاگ های ایرانیانپارسی بلاگپرشین یاهو
نادان کوچک است؛ هر چند بزرگسال باشد و دانا بزرگ است؛ هر چند کم سال باشد . [امام علی علیه السلام]
نویسنده : ناصر:: 85/10/8:: 3:0 عصر
با ما با شید

نویسنده : ناصر:: 85/10/8:: 12:58 صبح

از جمله بیماری های شایع آدمیان (که حیوانات دیگر به آن دچار نمی شوند) ، غرور است .

عادتی به ظاهر ساده اما در واقع بلایی خانمان سوز . رهزنی که به دروغ و به بهانه ارتقاء شخصیت ، آدمی را به دره هولناک خودپسندی و گمگشتگی سوق می‏دهد .

این بیماری گاهی آن قدر پنهان است که فرد ، مغروربودن خود را باور نمی کند ؛ اما درهر حال با درد آن زجر می‏کشد. 
آدمی به درخت می ماند که به تعبیر مولوی : « شاخی را که میوه بسیار باشد افتاده تر است ، و آن شاخ را که میوه ای نباشد سر بالا دارد»

هر قدر درخت جان ما پربارتر و وزین تر باشد متواضع تر خواهیم بود ومطمئناً غرور و نخوت ما محصول سبک مغزی و نادانی است که گفته اند : غرور و خود بینی نتیجه حماقت است.

نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) که پربار ترین شاخسار آفرینش است و کامل ترین و برترین خلایق ، نمونه کامل تواضع است چنان که نقل شده کسی بر حضرتش در سلام کردن سبقت نمی گرفت و همواره با فروتنی رفتار می کرد ، همان طور که فرزندان پاکش چنینند.

همان طور که تواضع موجب بزرگی و ارتقا چشم گیر انسان می شود ، غرور آتشی است که سرمایه روحی و شخصیتی او را نابود می کند.

مواظب باشیم که تهدید این ویروس خطرناک ، جدی است. به خصوص اگر سن روحمان به حدی نرسیده باشد که بتوانیم از واکسن اخلاص استفاده کنیم.

امیرمؤمنان (علیه آلاف التحیة و الثناء) می فرماید : فروتنی نتیجه آگاهی و دانایی است.

راستی شما هیچ انسان مغروری سراغ دارید که حقیقتاً دانا و اندیشمند و فرهیخته باشد؟                 
                 افتادگی آموز اگر طالب فیضی                                  هرگز نخورد آب زمینی که بلند است



نویسنده : ناصر:: 85/10/8:: 12:58 صبح

    اعتقادات و باورهای مقدس دینی پایه های ساختمان دینداری و معنویت ماست که عملکرد و رفتارهای ما بر پایه آن شکل می گیرد و هرچه این پایه محکم تر باشد آرامش و اطمینان بیشتری به زندگی می بخشد ، با ایمان ریشه‏دار است که آدمی هویت حقیقی می یابد و در وادی انسانیت قدم می گذارد.
آیا تا کنون سعی کرده‏ایم از استحکام ساختمان خود در برابر حوادث طبیعی و غیرطبیعی مطمئن شویم؟

اگر بذر "شک" در دل کاشته شود رفته رفته جوانه می زند و تنومند می شود؛ سپس از یک سو خانه دل را متزلزل می‏کند و از سوی دیگر برکندن آن بسیار سخت می شود.

وقتی در مسئله‏ای دو دل شدی ، وقتی با اصل دین و دین داری مسئله دار شدی ، دیگر عبادات و اعمال و رفتار دینی در تو اثر نمی کند. دشمنان جانت (همان شیاطین جن و انس) ، بذری را در سینه ات می کارند و هر دم از آن میوه  می چینند و آنکه ضرر می کند ، و به تدریج می پوسد و خشک می شود ، تویی.

گاهی سمّ مهلک تردید ، نقاب تحقیق می پوشد و با لعاب دل انگیز « نواندیشی» چهره زشت بی اعتقادی را می‏پوشاند و انسان سست ایمان ، « ادای اهل فکر و مطالعه و اندیشه » را در می آورد.

شاه راه اندیشه ، امیر المومنین « علیه آلاف التحیة و الثناء » می‏فرماید:

(( ای مردم! ... مواظب دینتان باشید. ... محکم بدان بچسبید ، مبادا کسی شما را از دینتان جدا کند.))

   بی‏شک سؤال دروازه آگاهی و محرک اندیشه است و تردید پلی برای رسیدن به واقعیت ؛ اما سؤال و تردید منزلگاه نیست و توقف و ماندن در آن ، تزلزل و ویرانی می آفریند.

باور کنید هشدار مولا جدی است ، آنکه باورهایش را ببازد ، چیزی برایش نمانده است

اگر سلامتی جانمان ، مهم است باید هر روز نگران تغذیه و بهداشت آن باشیم و از رشد قد و وزن و اندازه آن مطمئن شویم.

نهال لطیف عقیده مراقبت و آبیاری مداوم می خواهد تا به درختی استوار و ثمربخش و سایه گستر تبدیل شود ، و تنها در این صورت آدمی احساس آرامش و اطمینان خواهد داشت.

راستی دین را از که باید آموخت ؟ و کدام سرچشمه زلال تر است ؟ و آیا هر مایعی می تواند جای آب را بگیرد ویا هر کتاب و گوینده‏ و اندیشه‏ای ، مرهم شبهه‏ها و تردیدهایمان شود؟  



نویسنده : ناصر:: 85/10/8:: 12:58 صبح
                             

   

                  انسان به گمشده ای می ماند که در بیابان برهوت « غفلت » آن هم در تاریکی هولناک شب ظلمانی « دوری از خدا » ـ که هیچ ستاره ای در آن نمی درخشد ـ گام برمی دارد و همچون جوجه ای یک روزه از سرمای « رها کردن معنویات » به خود می لرزد.

آدمی آن قدر در این وانفسا خود را فراموش کرده که حتی درد خارها و تیغ هایی که در پای روحش خلیده است را هم حس نمی کند.

این کاروان وادی غریبستان نور می خواهد و راهنما ؛ و مگر خدای حکیم و مهربان و عادل برای راهیابی ما ، ساربان نفرستاد؟

     کجاست هم نفسی تا که شرح غصه دهم                   که دل چه می کشد از روزگار هجرانش

ای ساربان کاروان انسان ، ای وسیله اتصال زمین و آسمان

یادتان هست قرار بود ما پشت سر شما حرکت کنیم تا راه را گم نکنیم؟ یادتان هست قرار بود . . .

آری شما یادتان هست ؛ ولی ما فراموش کاریم و سست پیمان و بی خیال ؛ خارها که نه دشنه های هوس نه پای ما که قلب ایمان و انسانیت ما را می درد ؛ اما از شدت خماری و خواب آلودگی مرگ آسای غفلت ، دیگر درد را هم احساس نمی کنیم ، بی حس شده ایم.

ای مظهر لطف الهی ، ای راه مستقیم هدایت

در این وادی خاموشان، خود را هم فراموش کرده ایم چه رسد به شما ؛ گاهی حتی در عین بی شرمی در وجود و یا فایده امام غایب تردید می کنیم و . . .

اما کدام روز و هفته و ماه است که شما به یاد ما نباشید؟ برای دردهایمان غصه نخورید و حتی براین مصیبت ها اشک نریزید؟

جانمان فدای اشک های شما ـ کاش قدر می دانستیم ـ مگر ممکن است ؟ شما و غفلت ؟ شما و فراموشی؟ شما و کم لطفی؟

چه کنم با که توان گفت که دوست                          در کنار من و من مهجورم

کجایی منجی بشریت

ما در بهار یاد شما ـ اگر هنر کنیم ـ برای دنیای کوچکمان کاسه گدایی می گیریم و کوله باری از آرزوهای ریز و درشت می آوریم ؛ اما شما در لحظه لحظه محبتتان به آدمیان ، برای سعادت و نیک بختی حقیقی ما دعا می کنید و نگران مایید. از سید بن طاووس شنیدیم که شما در آن خلوت ملکوتی بر شیعیانتان چگونه دعا می کردید.

ای شاخص هدایت

نکند بی مهری های ما باعث رنجش خاطرتان شود و ما را رها کنید . نکنددیگر امیدی به ما نداشته باشید. نکند شایسته دعایتان نباشیم . نکند آن قدر دور شده باشیم که دیگر یادی هم از ما باقی نمانده باشد.

                ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد   ...

 



نویسنده : ناصر:: 85/10/8:: 12:58 صبح

 

یک بار دیگر زمستان از راه رسید.

دوباره شب یلدا شد . بعضی خود را برای شب نشینی و صحبت مفصل آماده می کنند و بعضی دیگر خوراکی های متنوع تهیه می کنند و گروهی هم این شب را به قصه محبوب خویش دراز می کنند و گروهی دیگر ...

برای برخی مناسبت ها ، لحظه شماری می کنیم و انتظار می کشیم و بعد هم آن مناسبت می آید و می گذرد و ما باز در انتظار روز و شب و فصل و مناسبت دیگرعمرمان را سپری می کنیم .

یکی از دوستان روانشناس چند روز پیش در پیام کوتاهی که برایم فرستاد، نوشته بود :

           « زمستان می آید و بهار تکرار می شود ؛ اما تو هرگز تکرار نمی شوی

تاکنون چند بار شب یلدا و زمستان و بهار و عید و ... را تجربه کرده ایم ؟   این ایام هر ساله تکرار می شود ؛ البته با کمی تفاوت ، که ما برای خویشتن غیر قابل تکراریم.

گفته اند : « ارزش و شرافت مکان به موجود مکان مندی است که در آن حضور دارد . » و مطمئناً ارزش زمان هم به موجود زمان مندی که درآن سیر می کند ، بستگی دارد. بهار و زمستان و شب ها و روزها همه می توانند زیبا ترین لحظات باشند به شرط آن که انسان ، آنها را به زیبایی سپری کند ، و تلخ ترین لحظه ها باشند اگر تلخی رفتار آدمیان در کام شان تکرار شود.

زیبایی ایام به زیبایی کارهایی است که در آن انجام می گیرد.

روزها و شب های تکراری سال را باید با زندگی و انسانیت غیر قابل تکرار خویش زیبایی ببخشیم و فراموش نکنیم که :

                                                                             این عمر گرانمایه بهایی دارد



نویسنده : ناصر:: 85/10/8:: 12:0 صبح
با خواندن این وب سایت لذت ببرید

نویسنده : ناصر:: 85/10/7:: 4:0 عصر

از شما به خاطر انتخاب این وب سایت ممنونم

ادامه مطلب...


نویسنده : ناصر:: 85/10/7:: 2:32 عصر

خدای مظلوم!

این نوشته فقط بیان برخی از آفات است،امیدوارم روز جمعه حضور همگان را در پای صندوقهای رای شاهد باشیم.

یکی از جملات دلنشین حضرت امام(ره) که کاش همیشه نصب العین حکومتیان و سیاسیون ما می بود،اما متاسفانه مثل باقی کلمات ایشان مهجور واقع شده،این بود که:«اگر تمام انبیا - علیهم السلام- در یک عصر مجتمع مى‏شدند ، هیچ اختلافى‏نداشتند.»و یا«اگر تمام انبیا جمع بشوند در یک محلى ، هیچ وقت با هم نزاع نمى‏کنند

پر واضح است هنگامی که همه انبیا برای یک هدف و انگیزه و حول یک محور جمع شوند و هیچ چمداشتی از هیچ کس غیر از خداوند نداشته باشند،دیگر چرا اختلاف ایجاد شود؟بعید می دانم همه انبیا یک شکل و یکجور فکر می کردند،اما هنگامی که مقصد عالی و هدف غایی آنها مشخص است،دیگر اختلافات سطحی و جزئی و سلیقه ای مفهومی ندارد،و این اختلافات جزئی هیچگاه به اختلافات عمیق و استراتژیک تبدیل نخواهد گشت.
در این شرایط دیگر رئیس و مرئوسی مفهومی ندارد و ملاک فقط تقوا و شایستگی حقیقی افراد است و افراد حاضرند جای خود را به دیگری که لایق تر است تقدیم کنند و آنجاست که دیگر نه اختلافی بر سر میز و عنوان و منصب ایجاد می شود و نه دیگران مورد هتک حرمت و ترور شخصیت قرار می گیرند.
ممکن است بگویید انبیا معصوم بودند و برگزیده و...با تایید این کلام،اما فکر کنم تا دو دهه پیش در همین کشور داستانهای بسیاری می شنیدیم از بی ارزشی پست و مقام و منصب و... و داستانهایی از ایثار و از خودگذشتگی و فدای منافع فردی در جهت منافع جمعی و...اما متاسفانه چه زود داستانها به افسانه بدل گشت.

اکنون در کشور همه دم از خدا و خدمت و عمل و صداقت و...می زنند.
آخرش هم نمی فهمیم کدامیک خدای واقعی را منظورشان است!؟آخر مگر چند خدا داریم؟آن چند خدایی که قبلا از آن یاد کردیم،شدیدا در بین سیاسیون ما صدق می کند.اگر هدف خدمت است و احصال رضای خداست،پس این همه تفرقه و نفاق و باند بازی و لابی و سیاسی کاری از برای چیست؟
بدبختی این است که آقایان دیوار کوتاهتر از خدا و اهل بیت پیدا نمی کنند،نمی دانم چرا همه اش از ایشان مایه می گذارند؟آقاجان از خودت مایه بگذار!نداری بگو ندارم،خلاص.
نمی دانم اینها مردم را چه فرض کرده اند؟فقط همین کم مانده تا دو روز دیگر یکی بیاید و بگوید که خودم با چشم خودم دیدم که امام زمان«ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء»به فلانی و فلانی رای داد!!!جالب است اکنون آقایانی که دم از اصولگرایی می زنند به جان هم افتاده اند،مثل اینکه تا دوباره سرشان به سنگ نخورد،متنبه نمی شوند!
هم مردم از این اختلافات و سیاسی کاریها خسته و بلکه ذله شده اند،هم اینکه دیگر این کارها برای گرم کردن تنور انتخابات اثر چندانی ندارد.استراتژیست های ما بروند در اتاق فکر،فکری اساسی تر کنند.

قبلا رسانه ملی از مردم می پرسید چرا در انتخابات شرکت می کنید؟می گفتند:«چون تکلیف و واجب شرعی است.»می پرسید به کی رای می دهید؟می گفتند:«به کسی که تابع مطلق ولایت فقیه باشد.» اکنون که می پرسد،مردم می گویند:«چون انتخابات حق ماست،چون دموکراسی است.به کسی رای می دهیم که اهل عمل!باشد!سیاسی کار نباشد!نمی دانیم به کی رای دهیم!سفید می اندازیم!»بعضی هم که اصلا رای نمی دهند والخ.
یحتمل چند سال دیگر باید از مردم پرسید که:«چرا در انتخابات شرکت نمی کنید!؟»

این انتخابات نیز می گذرد،اما آنانی که اعتماد مردم را اینچنین سلب می کنند،بدانند روزی باید پاسخگو باشند،حالا اگر اینجا نشد،فردای قیامت هست.

در همین زمینه بخوانید نوشته ای از ده نمکی و نق نقی از یک نق نقو و ایضا این نوشته را.

می خواستم در انتها به همین فضای مجازی گریز بزنم،ولی طولانی می شود.ان شالله باشد برای بعد.



نویسنده : ناصر:: 85/10/7:: 2:32 عصر

زمانه عجائب!

قبل از خوندن مطلب،این عکس رو ببینید که به قول گفتنی این روزا بدجور فاز میده!

چی می شد جای اون دونه های برف بودیم!؟از آسمون به عرش می افتادیم!ذوب در ولایت می شدیم!...

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا جَعْفَر مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ الْبَرَّ التَّقِیَّ الاِْمامَ الْوَفِیَّ

حالا کی غریبه!؟

ادامه مطلب 6+ سال است.لطفا در حضور اطفال نخوانید!

ادامه مطلب...


نویسنده : ناصر:: 85/10/7:: 2:29 عصر
تقدیم به شاعری که مدتی با شعر قهر کرده بود:                                                 

                                                  شعر بی اجازه

تو که روحت از ترانه س نگو از قتل ترانه        نگو از تبعید عشق و غزلای عاشقانه

نگو از بستگی خاک ، که تو آسمون ترینی        تویه شاعری، یه عاشق، توبخوای نخوای همینی

نگو که عشقو سپردی به شبای رفته از یاد       نگو که واسه سرودن دل تو بهونه میخواد...

نمیگم دوباره برگرد به شبای درد و غصه         نمیگم خاطره ها رو باز بخون مثل یه قصه

نمیگم اسیر غم شو واسه ی غزل سرودن        میدونم که خاطراتت پر رنج و غصه بودن

اما گاهی یه تبسم میشه یک بهونه ی ناب         شعرهمین گریه وخنده س، لحظه های نابودریاب

تو نذار بی اعتنایی لب شعرتو بدوزه                مخمل احساس پاکت گر بگیره و بسوزه

دیگه به قلب قشنگت نگو عشق غیر مجازه      تازه شو با یه ترانه یا یه شعر بی اجازه

 

                                                                            شهریور ????- بجنورد


                                                                                    

 

                                      



   1   2      >

5866:کل بازدید
0:بازدید امروز
0:بازدید دیروز
درباره خودم
زمستان 1385 - دوستی 2007
ناصر
مردی که خود پسند نیست.
لوگوی خودم
زمستان 1385 - دوستی 2007
<o:MainFile HRef="index.htm" />
<o:File HRef="index_image306.gif" />
<o:File HRef="index_image339.wmz" />
<o:File HRef="index_Page355.htm" />
<o:File HRef="index_تازه.htm" />
<o:File HRef="index_sound404.mid" />
<o:File HRef="index_image407.gif" />
<o:File HRef="index_image911.jpg" />
<o:File HRef="index_image913.gif" />
<o:File HRef="index_image590.jpg" />
<o:File HRef="index_image397.jpg" />
<o:File HRef="index_image559.jpg" />
<o:File HRef="index_image905.jpg" />
<o:File HRef="index_image907.jpg" />
<o:File HRef="index_image909.jpg" />
<o:File HRef="index_image903.gif" />
<o:File HRef="index_image567.jpg" />
<o:File HRef="index_image558.gif" />
<o:File HRef="index_image396.gif" />
<o:File HRef="index_Page569.htm" />
<o:File HRef="index_sound569.mid" />
<o:File HRef="index_Page1022.htm" />
<o:File HRef="index_sound1022.mid" />
<o:File HRef="index_Page330.htm" />
<o:File HRef="index_sound330.mid" />
<o:File HRef="index_Page720.htm" />
<o:File HRef="index_sound720.mid" />
<o:File HRef="index_Page602.htm" />
<o:File HRef="index_sound602.mid" />
<o:File HRef="index_Page921.htm" />
<o:File HRef="index_sound921.mid" />
<o:File HRef="index_Page819.htm" />
<o:File HRef="index_sound819.mid" />
<o:File HRef="index_Page772.htm" />
<o:File HRef="index_sound772.mid" />
<o:File HRef="index_Page888.htm" />
<o:File HRef="index_sound888.mid" />
<o:File HRef="index_Page836.htm" />
<o:File HRef="index_sound836.mid" />
<o:File HRef="index_Page1115.htm" />
<o:File HRef="index_sound1115.mid" />
<o:File HRef="index_Page1160.htm" />
<o:File HRef="index_sound1160.mid" />
<o:File HRef="index_filelist.xml" />
xml>
آوای آشنا
فهرست موضوعی یادداشت ها
علوم اجتماعی[24] .
بایگانی
زمستان 1385
جستجوی وبلاگ من
:جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

اشتراک